بشیر: این على بن الحسین است كه با عمهها و خواهرانش نزدیك شما بر در دروازه مدینه وارد شدهاند. من فرستاده آن حضرت میباشم، آمدم تا شما را از مكان آن بزرگوار آگاه نمایم. هیچ زن پردهنشین و محجوبهاى نبود مگر اینكه از مكان خود خارج شد
2. بنا بر قولی رسیدن کاروان اسرا به کربلا
سید بن طاوس می نویسد: قال الراوی و لما رجع نساء الحسین ع و عیاله من الشام و بلغوا العراق قالوا للدلیل مر بنا على طریق كربلاء فوصلوا إلى موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبد الله الأنصاری رحمه الله و جماعة من بنی هاشم و رجالا من آل رسول الله ص قد وردوا لزیارة قبر الحسین ع فوافوا فی وقت واحد و تلاقوا بالبكاء و الحزن و اللطم و أقاموا ... هنگامى كه زنان و فرزندان حسین از شام برگشتند و به عراق رسیدند به راهنما گفتند: ما را از راه كربلا ببر. وقتى به موضع قتلگاه رسیدند جابر بن عبد اللَّه انصارى را با گروهى از بنى هاشم و مردى از آل رسول اللَّه یافتند كه براى زیارت امام حسین علیه السلام وارد شده بودند. همه در یك وقت وارد شدند و با یك دیگر شروع به گریه و حزن كردند و لطمه بصورت زدند. ماتمى بپا كردند كه فوق العاده دلخراش و جگر سوز بود. زنان آن دیار نیز به ایشان پیوستند و عموما چند روزى عزادارى كردند.(2) البته آقای رسول جعفریان این نظر را مورد بررسی و نقد قرار داده اند.(3)
3. رسیدن کاروان اسرا به مدینه بشیر بن حَذلَم می گوید: وقتى نزدیك مدینه رسیدیم حضرت زین العابدین علیه السلام پیاده شد و پس از اینكه خیمههاى خود را بر سر پا كرد زنان را پیاده نمود. بعد به بشیر فرمود: خدا پدر تو را كه شاعر بود رحمت كند. آیا تو بر گفتن شعر قادرى؟ گفتم: آرى. یا ابن رسول اللَّه، من نیز شاعرم. فرمود: وارد مدینه شو و خبر شهید شدن امام حسین را بده. من بر اسب خود سوار شدم و آن را راندم تا وارد مدینه گردیدم. هنگامى كه بر در مسجد پیغمبر خدا رسیدم صدا بگریه بلند كردم و این شعر را سرودم:
یا أهل یثرب لا مقام لكم بها قتل الحسین فادمعی مدرار
الجسم منه بكربلاء مضرج و الرأس منه على القناة یدار
یعنى اى اهل مدینه (نام مدینه قبلا: یثرب بوده است) جا ندارد كه شما در مدینه بمانید. حسین مقتول شد! این اشکهاى من است كه فرو میریزند؛ جسم مقدس امام حسین در كربلا غرقه به خون است و سر مباركش بر فراز نیزه دور میزند! بشیر میگوید: سپس گفتم: این على بن الحسین است كه با عمهها و خواهرانش نزدیك شما بر در دروازه مدینه وارد شدهاند. من فرستاده آن حضرت میباشم، آمدم تا شما را از مكان آن بزرگوار آگاه نمایم. هیچ زن پردهنشین و محجوبهاى نبود مگر اینكه از مكان خود خارج شد.
زنان در حالى بیرون آمدند كه سر و پاى برهنه بودند، صورتهاشان خراشیده بود، لطمه بصورت خود میزدند و صدا به وا ویلا بلند می كردند، هیچ روزى بقدر آن روز گریهكننده نبود، هیچ روزى نظیر آن روز به مسلمانان تلخ نگذشت... بشیر میگوید: عموم مردم بر من سبقت گرفتند و متوجه حضرت سجاد(علیه السلام) شدند.
بخدا قسم اگر پیامبر خدا آن طور كه به این مردم در باره ما سفارش كرده راجع به كشتن ما توصیه میكرد اینان بیشتر از این به ما ظلم نمی كردند و ما را نمىكشتند...
من نیز اسب خود را به تعجیل راندم و بسوى آن مردم باز گشتم. دیدم آن مردم راه و جادهها را فرا گرفتهاند. من از اسب خود فرود آمدم و روى دوش مردم راه میرفتم تا خود را نزدیك در آن خیمهاى رساندم كه حضرت على بن الحسین(علیهماالسلام) در میان آن بود. حضرت سجاد(علیه السلام) پارچهاى بدست داشت كه اشکهاى خود را بوسیله آن خشك میكرد. یك خادمى پشت سر امام سجاد(علیه السلام) بود كه صندلى همراه خود داشت. وى آن صندلى را نهاد و امام سجاد(علیه السلام) در حالى بر فراز آن نشست كه نمیتوانست از گریه خوددارى نماید! صداى مردم بگریه بلند شد. ناله و فریاد دختران و زنان بلند شد. مردم از هر طرف به امام سجاد(علیه السلام) تسلیت و تعزیت می گفتند. كار بجایى رسید كه آن بقعه یك پارچه ضجه و گریه شد!! امام سجاد بدست خود به مردم اشاره كرد: ساكت شوید! وقتى مردم آرام شدند؛ آن حضرت فرمود:
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ، بارئ الخلائق اجمعین، الذى بعد فارتفع فی السموات العلى، و قرب فشهد النجوى و ...
ایها الناس! آن خدائى كه حمد مخصوص او است ما را بمصیبتهاى جلیل و بزرگ و رخنه بزرگى در اسلام مبتلا كرد. زیرا امام حسین علیه السلام با عترتش شهید شدند، زنان و كودكانش اسیر گردیدند، سر مباركش را بر فراز نیزه در شهرها گردانیدند. و این مصیبتى است كه نظیرى نخواهد داشت.
ایها الناس! كدام یك از شما بعد از شهادت امام حسین مسرور و خوشحال خواهد شد؟ كدام چشم است از شما كه از ریختن اشك خوددارى و مضایقه نماید... ایها الناس! كدام قلب است كه براى شهید شدن حسین شكافته نشود. كدام قلب است كه بحسین علاقه نداشته باشد. كدام گوش است كه این مصیبت اسلام را بشنود و ناراحت نشود... بخدا قسم اگر پیامبر خدا آن طور كه به این مردم در باره ما سفارش كرده راجع به كشتن ما توصیه میكرد اینان بیشتر از این به ما ظلم نمی كردند و ما را نمىكشتند... (4)
پی نوشت ها: 1. درر الأخبار با ترجمه سید مهدى و على رضا حجازى و عیدى خسروشاهى، ج 1، ص: 697 و 699، ناشر: دفتر مطاالعات تاریخ و معارف اسلامى 2. سید على بن موسى بن طاوس، اللهوف، انتشارات جهان تهران، 1348 شمسى، ص : 196 3. رجوع شود به ره توشه راهیان نور، ویژه محرم و صفر 1430ق، صص200 تا 205 4. زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام،محمد جواد نجفى، ج 1، ص: 196 تا 198،ناشر: اسلامیه
نظرات شما عزیزان: